محل تبلیغات شما


من پا مانـــــدم و دنيــــا سواركـــار
تا حس كنم نوازشِ خورشيد و سنگ و خار

یک قاصدک، نشسته در آغوشِ بادِ مست
يك جام شعر، دستِ جهانِ شراب خوار.

فانوس كوچكى كه به دريا پناه داد
روى سرِ بلنــــدترين برجِ زهرمار!

میلاد من مشاعره ی خاک و عرش بود
معجونى از فرشته و شيطان و كردگار!

تقديمى ام به سفره ى بى رنگ و روى خاك
تبعيدى ام به تلخ ترين فصـــلِ روزگار

انگار قرنهاست تماشــاگــرِ خوداَم.
زخمى به بيستونِ دلم مانده يادگار

دادند اختيار دلم را به دست تيغ
بردند سروِ سادگى ام را به پاى دار

تصنيفْ خوانِ زندگی ام در مصافِ مرگ
با واژه هاى دلهره فامِ غـــزل تبار

در جنگ نابرابرِ احساس و عقل و دل
من بی سلاحم و همه:

آتش به اختيار!!!

بى واژه ترين شاعر دنيا

معجونى از فرشته و شيطان و كردگار...

منطق، همیشه قاتل زیبایی ست!

ام ,فرشته ,دلم ,كردگار ,شيطان ,اختيار ,شيطان و ,و كردگار ,و شيطان ,از فرشته ,را به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها